" خـداحـــافظ " ...: بعد تو چه بر سر من خواهد آمد ؟
روزی عـزيزی برای من اين جمله را نوشت ؛ و من هم به تـو می نويسم : " هر نتی که از عشق سخن بگوید ؛
زيـباست
حالا
سـمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتــــظار تـوست "
و حالا من برای تـو می نويسم ؛ تا تــو برای عـزيزت بنويسی ؛ كه :
" چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند ؛ و تماشای تــو زيـباست اگر ...: "
« خـداحــــافظ »
شبيه برگ پايـيزی ، پس از تو قسمت باد و طوفانم
خداحافظ ، ولي هرگز نخواهـی رفت از يادم
خـداحـافظ ، و اين يعنی در اندوه تــو مـی ميرم
در اين تنهايـی مطلق ، که مي بند د به زنجيرم
و بـی تـــو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا اميدی بر سرم يکريز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ؛ از دلبستگی هايم ؟
چگونه می روی با اينکه می دانی چه تنهايم ؟
خـداحــافظ ، تـــو ای همپای شب های غزل خوانی
خـداحــافظ ، به پايان آمد اين ديدار پنهانی
خـداحــافظ ، بدون تــو گمان کردی که می مانم
خـداحــافظ ، بدون من يقين دارم که می مانی
خـداحــافظ همين حالا همين حالا که من تنهام
خـداحــافظ به شرطی که نفهمی تر شده چشمام
خـداحــافظ کمی غمگين به ياد اون همه ترديد
به ياد آسمونی که منو از چشم تــو می ديد
" اگر گفتم خـداحـافظ نه اين که رفتنت ساده است
نه اين که می شه باور کرد همين جا آخر جاده است
خـداحــافظ واسه اين که نبندی دل به رويا ها
بدونی بـی تـــو و با تــو همينه رسم اين دنيا
زيـباست
حالا
سـمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتــــظار تـوست "
و حالا من برای تـو می نويسم ؛ تا تــو برای عـزيزت بنويسی ؛ كه :
" چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند ؛ و تماشای تــو زيـباست اگر ...: "
و اما ؛ شـعر " خـداحافظ " كه مدتی بود كه برای تبديل به شعر بلند - مثل منظومه درفش كاويان روش كار می كردم تا تركيب شعر من و شعرهای ديگر بهترين دليل و زيـباترين خـداحــــافظـی باشد برای كسی كه تركش می كنيم و بخاطـر كسی كه به آغوش آن می رويم ؛ چون وضعيت عشق و عاشقی در ايران امروز بر خلاف عشق ها و عاشق های اسـاطيری ما ؛ و يا نه اصلا خيلی دور نريم بر خلاف عاشق و معشوق های 2 نسل قبل از ما ؛ عشق مثل دما از جايی به جای ديگر منتقل می شود . و به نظـــر من اين شعر در اين زمان كه تجارت دختر به شيوخ پول دار عرب در روزهای اوج خود هست - در چنين عصری كه عشق را با " الف " می نويسند ؛ و عشق ها شده اينترنتی ؛ ايميلی – مجنون نشسته چت كنه با ليلی – و در كل در اين قرن آهن ؛ شعـر " خـداحــافظ " بيشترين خواننده و مخاطب را دارد و خواهد داشت . به هر حال اين شعر هم از ساخته های خودم هست ؛ به پيشنهاد و خواسته دوست عزيزم " كوروش " به آسـتان نيلوفری همه شما پروانه صفت های اين گيتی بی انتها و همه دلهای زلال هديه می كنم .


« خـداحــــافظ »
شبيه برگ پايـيزی ، پس از تو قسمت باد و طوفانم
خداحافظ ، ولي هرگز نخواهـی رفت از يادم
خـداحـافظ ، و اين يعنی در اندوه تــو مـی ميرم
در اين تنهايـی مطلق ، که مي بند د به زنجيرم
و بـی تـــو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا اميدی بر سرم يکريز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ؛ از دلبستگی هايم ؟
چگونه می روی با اينکه می دانی چه تنهايم ؟
خـداحــافظ ، تـــو ای همپای شب های غزل خوانی
خـداحــافظ ، به پايان آمد اين ديدار پنهانی
خـداحــافظ ، بدون تــو گمان کردی که می مانم
خـداحــافظ ، بدون من يقين دارم که می مانی
خـداحــافظ همين حالا همين حالا که من تنهام
خـداحــافظ به شرطی که نفهمی تر شده چشمام
خـداحــافظ کمی غمگين به ياد اون همه ترديد
به ياد آسمونی که منو از چشم تــو می ديد
" اگر گفتم خـداحـافظ نه اين که رفتنت ساده است
نه اين که می شه باور کرد همين جا آخر جاده است
خـداحــافظ واسه اين که نبندی دل به رويا ها
بدونی بـی تـــو و با تــو همينه رسم اين دنيا
♥♥♥♥♥♥
خـداحــافظ سکوت خسته ی باران خداحافظ
خـداحــافظ به رسم خوب دلداران خداحافظ
خـداحــافظ زمانی که برایم آرزو بودی
خـداحــافظ زمانی که فقط در یاد او بودی
خـداحــافظ همین کافی و یک لبخند
هزاران قطره بر گونه و چشم و جاده و پیوند
خـداحــافظ فقط یک بار برای رفتن جانم
برای مرگ چشمانم برای عشق و ایمانم
خـداحــافظ و یک واژه و یک رفتن
و یک خنده و یک آرامش و مردن
خـداحــافظ تمام قصه ها آرام می میرد
و باران تا ابد چشمان من را سلطه می گیرد
خـداحــافظ که انگار آخر قصه است
و پایان پر از رازش غم و غصه است
خـداحــافظ کلاغ قصه ی ما هم نرفت خونه
کلاغ عاشق تنها غم دنیا رو می دونه
خـدا حـافظ کمی غمگین تر از رگبار
خـداحــافظ به امید دوباره خنده و دیدار
خـداحــافظ کمی زوده .....: نرو حالا
خـداحــافظ از این لحظه منم اینجا تک و تنها
خـداحــافظ ولی یادت نره نامرد
برای دوری ما آسمون با خود دعا می کرد
خـداحــافظ جدا از هم خـداحــافظ
خـداحافظ فقط یک کم خـداحــافظ
*****
خـداحــافظ به رسم خوب دلداران خداحافظ
خـداحــافظ زمانی که برایم آرزو بودی
خـداحــافظ زمانی که فقط در یاد او بودی
خـداحــافظ همین کافی و یک لبخند
هزاران قطره بر گونه و چشم و جاده و پیوند
خـداحــافظ فقط یک بار برای رفتن جانم
برای مرگ چشمانم برای عشق و ایمانم
خـداحــافظ و یک واژه و یک رفتن
و یک خنده و یک آرامش و مردن
خـداحــافظ تمام قصه ها آرام می میرد
و باران تا ابد چشمان من را سلطه می گیرد
خـداحــافظ که انگار آخر قصه است
و پایان پر از رازش غم و غصه است
خـداحــافظ کلاغ قصه ی ما هم نرفت خونه
کلاغ عاشق تنها غم دنیا رو می دونه
خـدا حـافظ کمی غمگین تر از رگبار
خـداحــافظ به امید دوباره خنده و دیدار
خـداحــافظ کمی زوده .....: نرو حالا
خـداحــافظ از این لحظه منم اینجا تک و تنها
خـداحــافظ ولی یادت نره نامرد
برای دوری ما آسمون با خود دعا می کرد
خـداحــافظ جدا از هم خـداحــافظ
خـداحافظ فقط یک کم خـداحــافظ
*****
(( مثل يه تقويم كه مياد عوض می شه سـر بهار
می ندازمت يه گوشه و ديگه می ذارمت كنار ))
تف به مرامت عوضی ؛ رسم رفاقت صداقته

می ندازمت يه گوشه و ديگه می ذارمت كنار ))
تف به مرامت عوضی ؛ رسم رفاقت صداقته

+ نوشته شده در یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸ ساعت 23:58 توسط پـوريا فـرهمند ( فرزند كوروش كبير )
|