" بخاطر مولا علی ؛ تقديم به همه مريدان و محبـان علـی "
" به نام علـــی آفرینی که نامش خـداست "
دوباره عشق ایمان و آزادی در کنار غرور ...:
شاید فقط یک حس عجیب که شاید خاطره خوانی بهترین روزهای عمرم بود سبب شد تا دوباره بخواهم که عاشق شوم و مومن و آزاد . نوشتن عادت غریب و عجیب من بوده و هست اما همیشه برای که و کجایش از خود نوشتن مهمتر بوده است . روزگاری خط خطی می کردم ؛ روزگاری برای صيد آن روزهایم می نوشتم ؛ روزگاری برای آزادی و حق روزگاری برای " علی و بانویش که زهرا بود و روزگاری برای بانویی که دیگر نیست "
اما در تمام همه این ها آن چه که خوب بود و همیشه بود اصالت نوشتن بود که شاید عاشق اینم بودند آنان که دیگر یادی هم از من نمی آورند ؛ مدتی گذشت بر احوال من و در این روزها دوباره ایمان آوردم به آغاز فصل سردی که فعلا پایانی بر آن نیست فهمیدم ...:
اما در تمام همه این ها آن چه که خوب بود و همیشه بود اصالت نوشتن بود که شاید عاشق اینم بودند آنان که دیگر یادی هم از من نمی آورند ؛ مدتی گذشت بر احوال من و در این روزها دوباره ایمان آوردم به آغاز فصل سردی که فعلا پایانی بر آن نیست فهمیدم ...:
در این زمان گشنگان چون عاشقی بی سبب است
و وفا در جیب های پر است نه در دستهای خالی
فهمیدم علی هر چه بود مولای خوبی بود و هست (که دوباره قول داده مولایم شود)
فهمیدم دفاع از آزادی و حق بهترین عاشقی است و او را عشق است (بماند که او کیست)
و در آخر فهمیدم باید بد بود تا بد بود و باید خوب شد تا خوب شد ؛
هنوز عادتم است گفتن واژه هایی بی معنی که معنی اش عشق است
عادت می کنیم به تنهایی حتی
عادت می کنیم به رجعت حتی
می نویسم ؛
" ای پدر بوی شقایق می دهی
عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تـو سبزم گل بهارم ؛ ای پدر
هر چه دارم از تــو دارم ؛ ای پدر "

(( علـی درست است در اين روز ديده به جهان گشود ؛ ولی اين فقط جسم علـی بود ؛ چون علــی خيلی پيش تر از اينها حتی دنيـا هنوز دنيا نبود علــی بود ؛ پس ...: ميلاد با سعادت بزرگ مرد ؛ مرد مردسـتان طاها – مولای متقيان – امير مؤمنان – مولای درويشان ؛ مرتضی علــی ( ع ) – شير خدا – شافع محشر – ساقی كوثر – فاتح خيبر ؛ علــی فرزند ابی طالب ؛ صاعقه بی امان در ميدان – گهواره بان و همدم يتيمان – صفدر صف شكن – حيدر كرار ؛ بر همه شما عزيزان ؛ بخصوص عاشقان و مريدان و محبــان و رهروان واقعی آن حضرت مبارك باشد . و روز مرد و مردونگی ؛ و روز با شكوه پدر رو از صميم قلب به همه مردان با غيرت اين سرزمين كهن ؛ و باغبانان شريف و زحمت كش هستی ما ؛ به تك تك پدران عزيز تبريك ويژه می گويم و می گويم ای ايستاده در مقابل كوه مشكلات تو را سـپاس ای پدر ؛ و درود خدا و دين و دنيا بر تو باد و درود من به عنوان يك بنده نا چيز – دست علی پشت و پناهت ؛ روز و روزگار بر وفق مرادت و ايام به كامت باشد پدر ؛ روزت مبارك ))

تا صورت پيـوند جهان بود علـی بود
تا نقش زمين بود و زمان بود علـی بود
شاهی كه ولـی بود و وصـی بود علـی بود
سلطان سـخا و كرم وجود علـی بود
هم آدم و هم شيث وهم ادريس هم الياس
هم صالح پيغمبر و داود علـی بود
هم موسـی وهم عيسـی وهم خضـر و هم ايوب
هم يوسف وهم يونس وهم هود علــی بود
مسجود ملائك كه شد آدم ز علــی شد
آدم چو يكی قبله و مسجود علــــی بود
خاتم كه در انگشت سليمان نبی بود
آن نور خـدائـی كه بر او بود علـی بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج
با احمد مختار يكی بود علــی بود
آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن
كردش صفت عصمت و بستود علـی بود
آن قلعه گشائـی كه در قلعه خيبر
بركند به يك حمله و بگشود علــی بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام
تا كار نشد راست نياسـود علــی بود
آن شير دلاور كه برای طمع نفس
بر خوان جهان پنجه نيالود علــی بود
اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است
تا هست علـــی باشد و تا بود علــــی بود

" سـردار اتقياء "
كس را چه زور و زهره كه وصف علـی كند
جبار در مناقب او گفته هل اتـی
زور آزماى قلعه خيبر كه بند او
در يكديگر شكست به بازوى لا فتـی
مردى كه در مصاف ؛ زره پيش بسته بود
تا پيش دشمنان نكند پشت بر غـزا
شير خدا و صفدر ميدان و بحر وجود
جان بخش در نماز و جهانسوز در دعا
ديباچه مرمت و ديوان معرفت
لشگر كش فتوت و سردار اتقياء
فردا كه هر كسى به شفيعـی زنند دست
مائيم و دست و دامن معصوم مرتضـی .

تا صورت پيـوند جهان بود علـی بود
تا نقش زمين بود و زمان بود علـی بود
شاهی كه ولـی بود و وصـی بود علـی بود
سلطان سـخا و كرم وجود علـی بود
هم آدم و هم شيث وهم ادريس هم الياس
هم صالح پيغمبر و داود علـی بود
هم موسـی وهم عيسـی وهم خضـر و هم ايوب
هم يوسف وهم يونس وهم هود علــی بود
مسجود ملائك كه شد آدم ز علــی شد
آدم چو يكی قبله و مسجود علــــی بود
خاتم كه در انگشت سليمان نبی بود
آن نور خـدائـی كه بر او بود علـی بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج
با احمد مختار يكی بود علــی بود
آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن
كردش صفت عصمت و بستود علـی بود
آن قلعه گشائـی كه در قلعه خيبر
بركند به يك حمله و بگشود علــی بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام
تا كار نشد راست نياسـود علــی بود
آن شير دلاور كه برای طمع نفس
بر خوان جهان پنجه نيالود علــی بود
اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است
تا هست علـــی باشد و تا بود علــــی بود

" سـردار اتقياء "
كس را چه زور و زهره كه وصف علـی كند
جبار در مناقب او گفته هل اتـی
زور آزماى قلعه خيبر كه بند او
در يكديگر شكست به بازوى لا فتـی
مردى كه در مصاف ؛ زره پيش بسته بود
تا پيش دشمنان نكند پشت بر غـزا
شير خدا و صفدر ميدان و بحر وجود
جان بخش در نماز و جهانسوز در دعا
ديباچه مرمت و ديوان معرفت
لشگر كش فتوت و سردار اتقياء
فردا كه هر كسى به شفيعـی زنند دست
مائيم و دست و دامن معصوم مرتضـی .
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸ ساعت 1:51 توسط پـوريا فـرهمند ( فرزند كوروش كبير )
|