جـدايـی ؛ دردی كه درد را هم به درد می آورد

ببين چگونه باز به ماتم نشست خانه ما ؛
هزار نفرين ؛
به دست هايــی پليدی كه ؛
سنگ تفرقه افكند در ميانه ما .
(( با تـــــو من چه كرده بودم كه چنين مرا شكستـی ؟ ))
*****
*****
خاکستر اگرچه سرد آتش باقی ست
سودابه نمانده و سیاوش باقی ست
هر چند که آتشی به جانت انداخت
عاشق نشدی و جای شکرش باقی ست
سودابه نمانده و سیاوش باقی ست
هر چند که آتشی به جانت انداخت
عاشق نشدی و جای شکرش باقی ست
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 12:59 توسط پـوريا فـرهمند ( فرزند كوروش كبير )
|