جـای پا ؛ " منــاجـات با خـدا " ..:
مدهوش بودم و رها ..:
خیال کردم که در کنار ساحل با خدا قدم می زنم
در آسمان تصویری از زندگی خود را دیدم
در هر قسمت دو جای پا دیدم
یکی متعلق به من و دیگری به خدا
وقتی آخرین تصویر زندگیم را دیدم
به جای پا روی شن نگاه کردم
دیدم که چندین زمان در زندگیم
فقط یک جای پا بیشتر نیست
دریافتم که این در سخت ترین نقاط زندگیم اتفاق افتاده !
برای رفع ابهام از خدا سوال کردم ؛
خدایا ؛ فرمودی که اگر به تو ایمان بیاورم هیچ زمانی مرا تنها نخواهی گذاشت
دیدم که در سخت ترین لحظات زندگیم فقط یک جای پا بیشتر نیست
چرا در زمانی که بیشترین نیاز را به تو داشتم ؛ تنهایم گذاشتی؟
خداوند فرمود : فرزند عزیزم !
تو را دوست دارم و تنهایت نمی گذارم ؛ در مواقع سخت اگر یک جای پا می بینی !
در آن لحظات مــن ؛ تـــو را بدوش کشیده ام .
خیال کردم که در کنار ساحل با خدا قدم می زنم
در آسمان تصویری از زندگی خود را دیدم
در هر قسمت دو جای پا دیدم
یکی متعلق به من و دیگری به خدا
وقتی آخرین تصویر زندگیم را دیدم
به جای پا روی شن نگاه کردم
دیدم که چندین زمان در زندگیم
فقط یک جای پا بیشتر نیست
دریافتم که این در سخت ترین نقاط زندگیم اتفاق افتاده !
برای رفع ابهام از خدا سوال کردم ؛
خدایا ؛ فرمودی که اگر به تو ایمان بیاورم هیچ زمانی مرا تنها نخواهی گذاشت
دیدم که در سخت ترین لحظات زندگیم فقط یک جای پا بیشتر نیست
چرا در زمانی که بیشترین نیاز را به تو داشتم ؛ تنهایم گذاشتی؟
خداوند فرمود : فرزند عزیزم !
تو را دوست دارم و تنهایت نمی گذارم ؛ در مواقع سخت اگر یک جای پا می بینی !
در آن لحظات مــن ؛ تـــو را بدوش کشیده ام .
+ نوشته شده در جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 14:29 توسط پـوريا فـرهمند ( فرزند كوروش كبير )
|